هلناهلنا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

يك اتفاق مبارك

هلنای 6 ماهه !!

دخترکم عزیزکم نفسم!!! ٦ماهگیت مبارک باشه عشقم. بفرمایید چایی!!!! وای ببخشید مامانی موهاتو خیلی خراب کردم!!!!آخه خیلی بلند شده بود!!! ...
12 ارديبهشت 1392

من ودخملم

                                    عزیز مامان خیلی خوشحالم چراکه دیروز واسه اولین بار خنده بیصدای بیدندونت تبدیل شد به قهقهه ناز و دوست داشتنی. عاششششششششششششششقتم نفسم. تازه یه کار جدیدم کردی یه کوچولو سینه خیز!!!!ماشالا به شما!!! به زودی زمان میگذره و با پاهای کوچولو و قشنگت دنیای بزرگ و پر رمز و راز رو میگردی. دیگه حسابی هم نق نقو شدی و دوست داری همش کنارت باشم. با دستای کپلی و نازت اشیاء رو لمس میکنی مخصوصا دستهای منو بابا!خیلی موشکافانه و با دقت!!!! چ...
14 بهمن 1391

هلنا و ماه چهارم زندگی

                                     عزیز نازنینم این روزها چهارمین ماه زندگی قشنگت رو سپری میکنی!       اولین زمستون زندگی قشنگت رو میبینی گلم!   اولین شب یلدا رو تجربه کردی.همه خونه بابابزرگ جمع شدیم وخیلی خوش گذشت,ولی شما خوابت میومد! چون ساعت خوابت بود عزیزم. اولین سال جدید میلادی رو هم تجربه کردی که یه لباس بامزه تنت کردم و کلی عکس انداختیم... واسه اولین بار من و...
10 بهمن 1391

درد و دل با دخملی

هلنای نازم: این روزها احساس تنهایی میکنم.تنها نقطه امید زندگی من نگاه کردن به صورت زیبای عروسک نازمه! احساس میکنم فقط تویی که منو درک میکنی! فقط تویی که باورم داری من مادر هستم.... گاهی که داری شیر میخوری یهو سینه رو رها میکنی و خیلی عاشقانه فقط زل میزنی تو چشمام لبخند میزنی و هر وقت بهت میگم جان؟صورت مثل ماهت پراز ذوق میشه و محکم خودت رو تو بغلم قایم میکنی انگار امنترین جای دنیا واست آغوش منه!و اونوقته که من احساس غرور میکنم و پرواز میکنم... چه خوبه که تو هستی؟انگار خدا تو رو فرستاده که مونس تنهایی مادرت باشی... چقدر با هم لذت ببریم من و شما؟!!!!نه؟؟؟!!! خرید میریم,مسافرت میریم,همه ر...
12 دی 1391

کسی که در را به رویم باز میکند....

ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ،   ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ. ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ. ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ.ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ، ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﻔﺼﻠﯽﺩﺍﺩ. ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧ...
28 آذر 1391

دختر که باشی....

دختر که باشی نفس بابایی لوس ِ بابایی عزیز دردونه بابایی حتی اگر بهت نگه دستت رو میذاره روی چشماشو میگه : این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی خلاصه دختر یک کلوم نفس باباست...   ...
28 آذر 1391

السلام عليك يا اباعبدالله

بسم الله الرحمن الرحيم السلام عليك ياثار الله وابن ثاره والوتر الموتور السلام عليك يااباعبدالله وعلى الأرواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله ابداً مابقيت ومابقي الليل والنهار ولاجعلة الله اخر العهد مني لزيارتكم السلام على الحسين وعلى علي بن الحسين وعلى اولاد الحسين وعلى اصحاب الحسين     ديروز همايش شير خوارگان حسيني بود. روز شهادت حضرت علي اصغر(ع) كه سالها پيش بدست دشمنان خدا به شهادت رسيدند.ايشالا وقتي يكم بزرگتر شدي قصه حضرت علي اصغر رو واست ميگم عزيزكم. من و شما و دوتا مامان جونا رفتيم حرم حضرت شاهچراغ (ع) .شما همش خواب بودي اصلا ...
28 آذر 1391

سه ماهگی گل دختر نازم

  عزیز دلم,نازنینم,امید من ماهگيت مبارك!!!! وجود پرمهرت گرمابخش زندگي من وبابا شده.حتي فكر كردن به اينكه ثانيه اي در كنارت نباشم آزاردهنده هست. خداي مهربونم من و بابايي رو خيلي دوست داشته كه چنين موهبتي رو نصيبمون كرده. به لطف بي انتهاي خدا دختر بسيار خوب و آرومي هستي. خنده هاي سخاوتمندانه دختر گلم هديه بزرگوارانه پروردگار عالميان هست. از بابت اين موهبت هر روز و هر لحظه سپاس گوي توام. واما تغييرات دخترم تو ماه سوم زندگيش: مثل هميشه خيلي خوشكل وناز ميخوابي،منتها بازيگوش شدي و ساعات خوابت كمتر شده.گاهي دستات رو بالاي سرت ميذاري گاهي توي دهن خوشكلت!!!!گاهي ت...
25 آذر 1391